آخرالزمون

ای جماعت!چطوره حالاتتون؟

قربون اون فهم و کمالاتتون

گردنتون پیش کسی خم نشه

ازسربنده،سایه تون کم نشه

رازونیازو بندگی تون درست

حساب کتاب زندگی تون درست

باز،یه هوا دلم گرفته امروز

جون شما،دلم گرفته امروز

راست وحسینی ش،نمی دونم چرا

بینی و بینی ش، نمی دونم چرا

فرقی نداره دیگه شهرو روستا

حال نمی دن مثل قدیما ،دوستا

شاپرک  ها به نیش مجهز شدن

غریب گز ها هم آشنا گز شدن

لی لی و گرگم به هوا،دریغا

 قایم باشگ تو گوچه ها دریغا

رمق نمونده تابریم صبح زود

پیاده تا امام زاده داوود

بی حرمتی با معرفت در افتاد

یه باره نسل لوطی هاور افتاد

توی تنور خ.نه ها کلوچه

بوی پیاز داغ توی کوچه

چطور شد؟تموم شد،کجارفت؟

مثل پرنده پرزد و هوا رفت

بازم همون دوره ی بی سواتی

قربو ن اون حرفای عشق لاتی

قربون اون((مخلصم و فداتم))

قربون اون((من خاک زیر پاتم))

قربون اون حافظ روی تاقچه

قربون حسن یوسف تو باغچه

قربون مردمی که مردم بودن

اهل صفا،اهل تبسم بودن

قربون دوره ای که خوش بینی بود

تار سبیل ها چک تضمینی بود

مردای ناب و اهل دل نداره

شهری که بوی کاهگل نداره

بوی خوش کباب و نون سنگک

عطر اقاقیا و یاس وپیچک

 بوی گلاب و بوی دود اسفند

چمع قشنگ اشک شوق و لبخند

 بوی خیار تازه،توب ایوون

توی سفره ای پر پنیر وریحون

بوی سلام گرم مرد خونه

تو ح.ض خونه رقص هندوونه

قدم زدن تومرز خواب ورویا

خدا،خدا،خدا،خدا،خدایا!

ای جماعت چطوره احوالتون؟

چی مونده از صفای پارسالتون؟

چونه هاتون چرا خوش آب و رنگ نیست

چی شده؟خنده تون چرا قشنگ نیست؟

حرفای گریه دار نمی پسندین؟

می خواین یه جوک بگم کمی بخندین؟

گذشت دوره ای گه ما یکی بود

 خدا و عشق آدما یکی بود

نامه مجنون به حضور لیلی

می رسه اینترنتی و ایمیلی!

شیرین می ره می شینه پیش فرهاد

روی چمن تو پارک بهجت آباد

تو کوچه،غوغا می کنند و دعوا

چهار تایوسف سر یک زلیخا!

نگاه عاشقانه بی فروغه

اگر می گن: ((عاشقتم))،دروغه

تو کوچه های غربی صناعت

عشقو گرفتن از شما جماعت

تو قلب هیشکی عشق بی ریا نیست

حجبو حیا تو چشم آدما نیست

کشته دلبرند وارتباطش

فقط برای برخی از نکاتش!

پرنده پر،کلاغه پر،صفاپر

صداقت از وجود آدما پر

زدم تو خالتون دوباره آخ جان!

حسابی حالتون گرفته شد،هان؟!

شهر بدون مرد، شهر درده

قربون شکل ماهه هرچی مرده

قربون اون مردای دل شکسته

قربون اون دستای پینه بسته

مردای ده،مردای کاه و گندم

مردای ده مردای خان هشتم

مردای پشت کوه،مثل خورشید

تو دلشون هزارتا جام جمشید

مردای سوخته زیر هرم آفتاب

مردای ناب و کم نظیر و کمیاب

کیسه چپق ها به پر شالشون

لشکر بچه ها به دنبالشون

دبیل وکلنگشون همیشه براق

قلیونشون به راه،دماغشون چاغ

صبح سحر پا می شن از رختخواب

 یکسره رو پان تا غروب آفتاب

چارتای رستمن به قدو قامت

هیکلشون توپ،تنشون سلامت

کلامشون دعا، دعاشون روا

سلام ونون وعشقشون بی ریا

مردای نازدار،مرد شهرن

با خودشون هم این قبیله قهرن

مردای اخم وطعنه بی دلیل

مردای سر شکسته زن ذلیل

مردای دکترای حل جدول

مردای نق نقوی لوس تنبل

لعنت ونفرین می کنن به جاده

اگر برن چارتا قدم پیاده

مردای خواب،توساعت اداری

تازه دوساعتم اضافه کاری

توی رگاشون می کشه تنوره

نری گلیسیرید وقند واوره

انگار آتیش گرفته ترمه هاشون

همیشه تو همه سگرمه هاشون

به زیر دست، ترشی و عبوسی

به منشی اداره چاپلوسی

برای جستن از مظان شگ ها

دایرهالمعارف کلک ها

بچه به دنیا می آرن با نذور

اغلبشون یه دونه اونم به زور

مشتی حسن حال شما چطوره؟

حالت امسال شما چطوره؟

مشتی حسن کافر ودهری شدی؟

اومدی از دهات و شهری شدی

این چیه پاته،آخه گیوه ها ت کوش؟

کی گفته دمپایی صندل بپوش؟

ای شده از قاطر خود منصرف

نمره پیکان تو تهران الف

شد بدل از باغ و زمین سرکشی

شغل شریفت به مسافرکشی

گله رو که((هی))می زدی یادته؟

کوه وکمر نی می زدی، یادته؟

یادته که اون سال با مشتی شعبون

ماه صفر،راهی شدین خراسون

یادته دستاتو حنا می ذاشتی؟

شب که می شد، درها رو وا می ذاشتی؟

تو دهتون،سرقت ودزدی نبود

کار واسه همسایه ها مزدی نبود

مشدی حسن چای و سماورت کو؟

سینی باقالی وگلپرت کو؟

ای به فدای ریخت و شکل وتیپت

بوی چپق نمی ده عطر پیپت

مشدی حسن،قربون میز وفایلت

قربون زنگ گوشی موبایلت

اون که دهاتی ونجیبه، مشدی

میون شهریا غریبه مشدی

چه قدر خوبه تو چله زمستون

سنبل طیبو کاسنی و سه پستون

کنج اتاق،یه جای خلوت ودنچ

شربت نعناو بهار نارنج

معنب نداره توی عصر((سی دی))

بزرگی وکوچیکی،ریش سفیدی

فتنه و دعوا سر نونه مشدی

دوره آخرالزمونه مشدی

نوکر مشتی های لوطی صفت

مخلص آدمای با معرفت

جون به فدای مردم صمیمی

معرفت عتیقه و قدیمی

قدیم ترها قاتله هم صفت داشت

دزد سرگردنه معرفت داشت

دزده، زن هارو وارسی نمی کرد

نگاه به ناموس کسی نمی کرد

راحتی مردم اهمیت داشت

آدم تو شهرو کوچه امنیت داشت

نبود واسه نیل به این مقاصد

اداره اماکن و مفاسد

نه عامل تجاوز ومباشر

نه بوق بوق وچشمک و فلاشر

نه پارتی،نه دختر فراری

نه دادگاه و عقد اضطراری

تو شهری که خلاف،شصت فرمه

قدم زدن،خودش یه جور جرمه

خلاصه اون قدر درامه

که((ایدز))پیش دردمون زکامه!

قربون گرمابه و عشق و حالش

قربون دلاکه و مشت و مالش

اوستا بیا،اخم و اداتنو عشقه

کیسه و لیف وسنگ پاتو عشقه

اوستای دلاکی و مرد کاری

یه چیز می گم، می خوام که ((نه))نیاری

کیسه به دست و پای عالم بکش

یه زیر سفت و سخت و محکم بکش

کیسه بکش تموم سینه هارو

ببر با کیسه،بغض وکینه هارو

عالمو از تلخی دردا بشور

غصه رو ازچهره مردا بشور

دنیا عجیب وبی در و پیکره

بپا که شصت پات تو چشمت نره

عروسکا عاشق پولت می شن

دولا بشی سوار کولت می شن

طالب عشق موندگاری عزیز؟

یه عمره بی خود سرکاری عزیز

دوباره کار طنزم.ن به غم خورد

یه دفعه حالم از خودم به هم خورد

جسارتا شعرم اگه غمگین بود

به قول خواجه خاطرم حزین بود

دعا کنین که حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه

ابولفضل زرویی نصرآباد




تاریخ : پنج شنبه 90/2/8 | 9:18 صبح | نویسنده : رضا | نظر